ای خندههایت بخیهیِ زخمِ فراموشیژرفِ تُهی! تنهاییِ بعد از هماغوشی!در عشق، گاهی چارهای غیر از خیانت نیست؛گاهی اگر سودابه هم باشی، سیاووشی...یک عمر جادو کرد و جنبل، آخرش دیدیمبیرون نیامد از کُلاهِ عشق، خرگوشیاین شیرِ بی یال و دُم و اِشکَم، خودش ماندهستدر دامها، چشمْانتظارِ مُعجِزِ موشی!من پنجمین دیوارِ زندانِ خودم هستمدیگر نماند ای اسمِ شب! نه چشم و نه گوشی...دیوانهام کرده ست این دلتنگیِ کافرآه ای غم ات ذکرِ تکلّمهای خاموشی!شد سجده طولانی، گمان کردی مسلمانم؟سُبحانَ مَن...، سُبحانَکَ ....، آه از فراموشی!عبدالحمید ضیایی, ...ادامه مطلب