کفش‌های تا به تا

متن مرتبط با «کرد» در سایت کفش‌های تا به تا نوشته شده است

باد آمد سحاب را گم کرد

  • باد آمد سحاب را گم کرداشک از دیده خواب را گم کرد رفت از دست در افق امیدتشنه کامی سراب را گم کرد در ستیغ و محاق نیزه و تیرشمس حق ماهتاب را گم کرد خضر عشاق گرم دیدن بودسیل اشک آمد آب را گم کرد علی اکبر که بر زمین افتادآسمان آفتاب را گم کرد آنچنان زخم روی زخم آمدکه عدو هم حساب را گم کرد خواست تا خیمه پر کشد اماشیر زخمی عقاب را گم کرد پدر آمد به یاریش برودمن بمیرم رکاب را گم کرد پسر بوتراب بین ترابنوه ی بوتراب را گم کرد جلد قرآن خویش پیدا کردبرگه های کتاب را گم کرد حسن لطفی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در عصر برده داری کاری نمی توان کرد

  • در عصر برده داری کاری نمی توان کردجز صبر و بردباری کاری نمی توان کرد با زخم های سطحی باید کنار آمدبا زخمهای کاری، کاری نمی توان کرد از دوستان بی شرم آبی نمی شود گرماز فرط بی بخاری کاری نمی توان کرد برگشته ایم آرام فعلا به صدر اسلامغیر از شترسواری کاری نمی توان کرد حتی اگر مصدق باشد رئیس جمهوربا نفت ده دلاری کاری نمی توان کرد امن و شراب بی غش، معشوق و جای خالیدر ساعت اداری کاری نمی توان کرد گفتی نمی توان کرد گفتیم می توان کردحق با شماست آری کاری نمی توان کرد مسلم حسن‌شاهی راویز بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ما جمعه را به شوق تو تعطیل کرده‌ایم

  • ما را دلی‌ است چون تن لرزان بیدهاای سروقد! بیا و بیاور نویدهاباز آ و با نسیم نگاه بهاری اتجانی دوباره بخش به ما ناامیدهاما جمعه را به شوق تو تعطیل کرده ایمای روز بازگشت تو آغاز عیدهابازآ که خلق را نکشاند به سوی خویشبازار پرفریب مراد و مریدهابرگرد تا زمین و زمان را رها کنندچپ‌ها و راست‌ها و سیاه و سفیدهابسیار دسته‌گل که برای تو چیده‌ایماین خاک غرقه است به خون شهیدهاخون حسین می‌چکد از نیزه‌ها هنوزبرگرد و انتقام بگیر از یزیدها...افشین علا, ...ادامه مطلب

  • اعجاز کردی و شدی باب الحوائج

  • موسی شدی تا قوم تو تنها نباشدتا بین راه شیعیان دریا نباشداعجاز کردی و شدی باب الحوائجگرچه در ِ زندان به رویت وا نباشدیک عمر در زنجیر بوده دست و پایتتا جسم تو درگیر این دنیا نباشدتا آخر عمرت بنا شد حبس باشیای کاش آزادی ِ تو فردا نباشدمعصومه را دست رضا دادی و گفتی:بعد از من، او یک روز هم تنها نباشداما اگر مجبور بودی به جداییآن روز دیگر مثل عاشورا نباشدسیدمسعود طباطبائی, ...ادامه مطلب

  • شاه خراسان گریه کرد

  • می شود بر شانه‌ی لطفت پریشان گریه کردپابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کردهردم ای آیینه! با آهت دل عالم گرفتچشم دنیا تار شد، سر در گریبان گریه کردخون به جای اشک از زنجیر دستانت چکیدپا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد از شکوه تو زن آوازه‌ خوان لکنت گ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها