شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۰۴ ق.ظ
مرا از لشکر دشمن هراسی نیست، میترسم
که جانم را بگیرند آخر سر جان نثارانم
قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟!
شکسته شیشهام را سنگ لطف همقطارانم
تو را با دیگران می بینم و در "صبر" میسوزم
کیام من؟ روزهداری در میان روزهخوارانم
به تو اصلا نمی آیم، به تو ای خوبی مطلق
کنار تو چنان عکس رضاخان در جمارانم!
تو هم نه، دیگری با چشم مستش میکشد ما را
امید زنده ماندن نیست، شمعی زیر بارانم...
حسین زحمتکش
برچسب : نویسنده : 4unread0 بازدید : 113